کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناصر شهریاری     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

بهار، با تو بهار است، بی‌تو پاییز است            بدون روی تو این روز و شب غم‌انگیز است

تو حـالِ خـوب دلی یا مـحـوّل الاحـوال            دلِ بدون حضورت ز غصه لبریز است


تـویی که گـوشـه‌نـگـاهـت بلا بـگـرداند            وگرنه خاک زمین بی رُخت بلاخیز است

اگر کِـشـی تو ز دسـتـان خـالی‌ام دامـن            برای روز قیامت چه دست آویز است؟

صـدا بـزن تو مـرا وقـت مُـردنـم مـولا            که گوش عاشقتان وقت مرگ هم تیز است

اگر که خـیـل جـهـانـی شـونـد قـربـانـی            به راه همچو تویی، بی‌بها و ناچیز است

تو در حجاز بخوان از شهید دشت عراق            بخوان که لحن تو زان غصه اشک‌آمیز است

: امتیاز

مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

سالی که بی‌حضور تو تحویل می‌شود            داغـی به جان ما همه تحـمـیل می‌شود

تـنهـا به وصل طلعـت ایـزد نـمـای تو            از جـمعه‌های هجـر تو تجـلیل می‌شود


در آخرالزمان که جهان در تلاطم است            آیـات وصل توست که تـنـزیل می‌شود

آقـا تو را نـدیـده‌ام و شـعـر من هـنـوز            پــابـنـد اسـتـعـاره و تـمـثـیـل مـی‌شـود

بـازار ظـالـمـان سـتــم پـیـشـۀ جـهــان            با ذوالـفـقـار عـدل تو تـعـطیل می‌شود

بی‌شک که با ظهور تو فصل خزان ما            بـر نـوبـهـار عـاطـفـه تـبـدیـل می‌شود

یـا ایـهــا الـعــزیـز بـیـا و شـتــاب کـن            اسـلام با ظـهـور تو تـکـمـیل می‌شـود

چشم انتظار مانده «وفایی» که سال ما            گـویـند با ظـهـور تو تـحـویل می‌شـود

: امتیاز

مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

بهاران قَد عَلم کرده، ولی رنگ قیامَ‌ت نیست           قبای سبز پوشیده درختی که به نام‌َت نیست

چه معنا می‌دهد عیدی که یارت را نمی‌بینی           چه دارد هفت‌سینی که در آن سروِ امامَ‌ت نیست


بساط این دُکان‌داران پشیزی هم نمی‌ارزد           زمانی که متاع آن کتابی از کلام‌َت نیست

مقام جبرئیلی هم بیابد، باز بیاجر است           پری که استراحت‌گاه آن بالای بام‌َت نیست

گناه روسیاهی مثل من صحرانشین‌ات کرد           بمیرد نوکرت ارباب، این شأن مقام‌َت نیست

همین که دست من را رو نکردی از تو ممنونم           تو آقایی ‌و غیر از آبروداری مرامَ‌ت نیست

دمِ تحویل سال کهنه، نـُو کن کاسۀ ما را           نمی‌خواهیم ظرفی را که در حدِّ طعام‌َت نیست

به گریهکردن یعـقوب‌هایت اعـتنایی کن           اگرچه این طریق‌ عاشقی ‌کردن به کام‌َت نیست

کسی این آخر سالی مرا گردن نمی‌گیرد           به جز تو هیچکس پشت و پناه این غلام‌َت نیست

بساط کفْن و دفنم کاش در خاک نجف باشد           جز این هیچ اتفاقی در خُورِ حُسن ختام‌َت نیست

اگر امسالِ ما بی کربلا باشد، بُکُش ما را           که این جا ماندن هر سال، کم از قتل‌عام‌َت نیست

تو را جان‌ِ همان گودال‌رفته، خواهشاً برگرد           به لب‌هایش قسم دردی چو دوریِ مدام‌َت نیست

همان شاهی که دیگر بعد غارت بی‌عمامه شد           همان جسمی که دیگر بعد مرکب‌ها سلامَت نیست

: امتیاز

مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد حسن بیات‌لو نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به چـشـم روشـنـی شـام تـار منتـظرم            به صبح - آن قـسم آشـکـار- منتظرم

بـیـا که عـیـد بـیـایـد به خـانـۀ دل ما            حضور سبز تو را ای بهـار منتظرم


اگرچه دیر شده با گذشت این‌همه سال            به حُکم مـطـلـق پـروردگـار منتظرم

تورا نخواستم آنگونه‌ای که باید خواست            شـبـیـه مـردم اهـل شـعـار مـنـتـظرم

زمـانـه مـی‌گـذرد نـا امـیـد؛ امـا مـن            به رغـم خـستگی روزگـار؛ منتظرم

هـنوز آمـدنت آرزوی عـقـربه‌هاست            به دیـرپـایی این انـتـظـار مـنـتـظـرم

تو را نـدارم و از هر کسی ندارتـرم            کجاست آن کـرم بی‌شـمار؟ منتـظرم

مـیان روضه هـوای مدیـنه پـیـچـیـده            قـسم به مـادر مخـفـی مـزار منتظرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا حضرت زهرا سلام الله علیها بدون مزار نیست بلکه مزار مطهرآن حضرت پنهان از چشم مردم عادی است 

مـیان روضه هـوای مدیـنه پـیـچـیـده            به خـاک چـادر آن بی‌مـزار منتظرم

مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مهدی جعفری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن قالب شعر : غزل

کسی که از سر نفسش حذر نداشته باشد           دمی به کـوی امـامش گـذر نداشته باشد

چه زجرآور و تلخ‌ است اینکه بهر ظهورت           دعـا کـنـیـم ولـیکـن اثــر نـداشـتـه بـاشد


چگونه شرح دهم حال و روز منتظرت را           شـبـیـه حـال کـسی که پـدر نداشته باشد

دوباره سال جدید است و ذوق نیست در آن کس           که از امـام زمـانـش خـبـر نداشـته باشد

قبول می‌کنم آقا که مستحـق شرار است           دلی که از غم هجرت شرر نداشته باشد

اگر که نوکرت آقا به دردتان نخورد هم           خـدا کـند که بـرایت ضرر نداشـته باشد

چه حسرتی‌ست اگر نوکری بمیرد و یک دم           به روی پـاک امامـش نظر نداشته باشد

به روز حشر پُر از حسرت است و غرق خجالت           کسی که از غمتان چشم تر نداشته باشد

: امتیاز

مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

رسـید فـصل بـهـار و بهـار ما نرسید            بهـار عـمر گـذشت و نگـار ما نرسید

کجاست مـرهم غـم‌های بی‌شمار علی            دوای زخــم دل داغ‌دار مــا نــرسـیـد


به شوق دیدن رویش به صبح خیره شدیم            چقـدر خـیره شـدیم و سـوار ما نرسید

کجـاست نـور امـید نـجـات این عـالـم            کجاست صبر و قراری، قرار ما نرسید

چـقـدر چـلّـه گـرفـتـیـم تا بـبـیـنـیـمـش            ولی به منـزل مقـصـود بار ما نرسید

هزار حرف مگو بین سینه بود و کسی            به داد این دل بیـمـار و زار ما نرسید

چـقـدر گـریه نـوشـتیم پای غـربت او            چـقـدر گـریه نوشـتیم... یار ما نرسید

به جد بی‌کـفـنش می‌کـنم توسل، چون            به جز حسین کسی هم به کار ما نرسید

فـدای گریۀ آن مـادری که می‌فرمود:            دو قطره آب به این شیرخوار ما نرسید

: امتیاز

مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

این آخرین روز است از سالی که دارم            شـرمـنـدگی مانـده‌ از احـوالی که دارم

حـال مـرا تـغـیـیـر ده یا احـسـن‌الحـال            آشـفـتـه هـسـتـم با همین حالی که دارم


امسال هم رفت و نـدیـدم چـهـره‌ات را            این است آقـا بـخـت و اقـبـالی که دارم

آقــا دعـای تـو بـرایـم کـار سـاز اسـت            آقـا نـگـاهـی کـن بـه اعـمـالی که دارم

شـرمـنـده‌ام، بـهـر فـرج کاری نکـردم            شرمنده هـسـتم من از افعـالی که دارم

خوردم نـمک اما نمکـدان را شکـسـتم            با معـصـیت، بـا تـوبـۀ کـالـی که دارم

عصیان پـر و بال مرا در هم شکـسـته            پـرواز مـمکـن نیست با بـالی که دارم

گـرچـه بــدم امـا دلی دارم حــســیـنـی            با روضه‌های سخـت گـودالی که دارم

: امتیاز

مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مهدی صوفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کاش این جمعه دل عرش چراغان بشود            یوسفِ آل علی، راهـی کـنـعـان بـشـود

بانگِ جاء الحقِ جبریل بپـیچـد به فلک            آسـمــان قــاریِ ایـن آیـهٔ قــرآن بـشـود


تشنـهٔ بارش یک لحـظه نگـاهش هستیم            دیده باید که پُر از حضرت باران بشود

کـاش انــدازه یـک دم بـپــذیـرد مــا را            یا به قـدر نـفَـسی هم شده مهـمان بشود

می‌رسد عاقبت آن روز که با بیرق نور            از افق حضرت خورشید غزلخوان بشود

نامِ او زمـزمـۀ وقـت سحـرگـاهـان‌ست            عـشق بـایـد به دل مـأذنـه عـنوان بشود

عشق معنا شده در تاب و تبِ منتظران            کاشـکی نـدبـهٔ مـا درخـور ایشان بشود

باید از عـمق قـنوتت بکـشی یا رب، تا            لؤلؤ از گـوشۀ مژگانِ تو غـلطان بشود

در فـراقـش شده مـرغ غـزلـم دل‌مُـرده            می‌شود او به دل مُـردۀ مـا جـان بـشود

گفته انجیل هم این را که جهان یک روزی            روشن از آمـدنِ حـضرت انـسان بشود

خداوندا! خداوندا! تو ای معبودِ سبحانم            بسویت آمدم امشب نگه کن چشمِ گریانم

: امتیاز

مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

پشتِ زمین شکست و دلِ آسمان گرفت            بی‌تو بهار، حال و هوایِ خـزان گرفت

گـفـتـیم می‌رسی و شـبِ عـیـد می‌رسـد            دردا نـیـامـدی و دلـم بـیـکـران گـرفـت


خوشبخت آن کسی که سرِ سفره‌ات نشست            از خیمه‌گاهِ عرشیِ تو آب و نان گرفت

گریان، ورق زدی و دریغ از دعایِ عهد            پـرونـدۀ معـاصیِ ما از تو جـان گرفت

عالم، عجـوزه‌ای که زمین‌گیر و ناتوان            از دست‌هایِ گرم تو؛ تاب و توان گرفت

در آرزویِ ایـنـکـه بـه تـو اقـتــدا کُــنـد            کـعـبه دلش گـرفت و نوایِ اذان گرفت

**********

برگـرد و بیـقـرار بگـو: جـدّیَ الحـسین            جدّی که تیر؛ پیکـرِ او را نـشان گرفت

سـالارِ زینب از نفس افـتاد روی خاک            گودال، گریه کرد و غمی بیکران گرفت

«سر» را گرفت خنجر و تحویلِ نیزه داد            ضرْباتِ نعل، از بدنش استخوان گرفت

از حال رفت حضرتِ زهـرا به قـتلگاه            اینجایِ مرثیه، نفسِ روضه‌خوان گرفت

اربــابـمـان بـدونِ کـفـن مـانـد عـاقـبـت            این داغ؛ صبر از دلِ صاحب‌زمان گرفت!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت قافیه مناسب؛ پیشنهاد می‌کنیم؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در این شعر حروف « روی» دو حرف « الف و نون » از کلمات اصلی است در حالی که کلمه « حال » نمیتواند با کلمات « آسمان؛ خزان، جان؛ نا و ...» هم قافیه باشد زیرا حروف روی باید از حروف اصلی کلمه باشد

گـفـتـیم می‌رسی و شـبِ عـیـد می‌رسـد            امـســال هم نـیـامـدی و حـالـمان گرفت

زیر به دلیل مستند نبودن داستان ساربان حذف شد

غارت تمام شد! ولی ای وای؛ جلوه کرد            انگـشترِ عـقـیق؛ دل از ساربـان گرفت

مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : قیصر امین پور نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بی‌تو این‌جا همه در حـبس ابد تبعـیـدند            سال‌ها، هجری و شمسی، همه بی‌خورشیدند

از همان لحظه که از چشم یقین افتادند            چـشــم‌ هـای نـگــران آیــنـۀ تــردیــدنـد


نـشـد از سـایـۀ خود هم بگـریزند دمی            هرچه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند

چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود            هـمه از دیـدن تـنـهـایی خـود تـرسـیدند

غـرق دریـای تو بـودنـد ولی ماهی‌وار            بـاز هم نـام و نـشان تو ز هم پـرسیدند

در پی دوست همه جای جهان را گشتند            کس نـدیـدند در آئـیـنه به خود خـندیدند

سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است            فـصل‌ها را همه با فـاصله‌ات سنجـیدند

تو بـیـایی، هـمۀ ثـانـیـه‌هـا، سـاعـت‌هـا            از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند

: امتیاز

مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آسمانی هست اما جلوۀ خـورشید نیست            روز نو می‌آید اما روز نو که عید نیست

تا نباشی ناخوش احـوالـیم، حـوِّل حالَـنا            تو بیایی عید می‌آید، در این تردید نیست


چشم‌ها را شُـسته‌ام تا جور دیگر بنگرم            زندگی چیزی به غیر از آنچه باید دید نیست

حسرت دیدار لیلی با دل مجنون چه کرد؟            آهِ مجنونی که دیگر زیر چتر بید نیست

هر چه با تو انس پیدا کرد ارزشمند شد            قطرۀ اشکم برایت غیر مروارید نیست

از خودت دورم نکن؛ دورم کنی دق می‌کنم            کاش می‌گفتی که حکم عاشقت تبعید نیست

از منِ عاشق نیاز و پیـشۀ معـشوقه ناز            با دل هجران‌زده ما را به وصل امّید نیست

کاش می‌آمد کسی که دیر شد برگشتنش            کاش می‌آمد جواب طعنۀ «دیدید نیست»

مُـطـمئـنّم مـوسم خـنـدیـدن گُـل می‌رسد            بعد از این شبهای فتنه مُصلح کُلّ می‌رسد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کاش می‌آمد کسی که رفت و دیگر برنگشت            کاش می‌آمد جواب طعنۀ «دیدید نیست»

مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد حبیب زاده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این آخـرین سه شنبه پایـان سال ماست            گویی دوباره درد فـراق تو مال ماست

یک لحظه هم نبوده برایت غمین شویم            با این حساب غصه و غم سهم حال ماست


از شیعیان محض و مطیعت که هیچ وقت            اینکه شدیم شیعـه‌یـتان از خـیال ماست

فال فـرج زدیم و جـوابش چنـین رسید            تـرک گـنـاه راه مـیان وصـال مـاسـت

حق با شـماست اینکه بگـویی برایـتان            این ادعـای مـنـتـظـرانت وبـال مـاست

آقـا بـبـخـش نـوکـر خـوبـی نـبــوده‌ایـم            مشغـول نفـس بودن مان اشتغال ماست

آقا تو را به جـان ابالـفـضل حـلال کن            مـا را غـلام و جزو محـبان خـیال کن

: امتیاز

مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در ایام حج

شاعر : محمد جواد غفورزاده نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای صفـای حـرم یـار! کجای حرمی؟            حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟

سعی عشاق تو، ای کاش به جایی برسد            ای صفـای حـرم یـار، کجای حرمی؟


عطر جان‌بخش تو در حِلّ و حرم پیچیده‌ست            وارث عـترت اطهـار، کجای حرمی؟

ای شده زمـزمـۀ مـنـتـظـرانت لـبـیک            مظهر عصمت و ایثار، کجای حرمی؟

خواب غفلت ندهد فرصت دیدار به ما            آه ای دیـدۀ بـیــدار، کـجـای حـرمـی؟

همه جای حرم از پرتو حُسن تو پُر است            ای به صد جلوه پدیدار، کجای حرمی؟

تا شود چـشم و دل عـالم و آدم روشن            پـرده از آیـنـه بـردار، کجای حـرمی؟

حج اکبر شود آن روز، که هنگام طواف            بـرسـد مـژدۀ دیـدار، کجـای حـرمـی؟

رازدارِ دل زهرا و علی، غیر تو کیست            آخر ای محـرم‌اسـرار، کجای حرمی؟

: امتیاز

مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در ایام حج

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای چـراغ حــرم یـار کـجـای حـرمـی            ای شـفـای دل بـیــمـار کجـای حـرمی

همه جای حرم از پرتو حسن تو پُر است            ای به هر صحنه پدیدار کجای حرمی


تا که بی پرده به بینند رخت را حجّاج            پـرده بـردار ز رخـسار کجای حرمی

پای تا سر شده‌ام چـشم تماشا که مگر            چشمم افتد به تو یک بارکجای حرمی

حجر و حجر زهجران تو خون می‌گیرند            زمـزمت تـشـنـه دیـدار کجـای حرمی

همه اینجا به مـحـبـان عـلـی می‌نـازند            پــسـر حــیـدر کــرّار کـجـای حـرمـی

حرمت عترت و قرآن شود اینجا پامال            وارث احـمـد مـخـتـار کـجـای حـرمی

دور تا دور حـرم قـاتـل زهـرا نـامـش            نقـش گـردیـده به دیـوار کجای حرمی

شیعه مظلوم، تو مظلوم، حرم هم مظلوم            ای حـرم را تو نگهـدار کجای حرمی

روز «میثم» شده در این حرم امن خدا            بـی‌تـو مـانـنـد شـب تـار کجای حرمی

: امتیاز

مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام جواد علیه‌السلام

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یـابـن الحـسـن توئـی سـبـب اتّـحـاد ما            نـام مــقــدّســت ســنــدِ اعــتــقــاد مــا
امشب شب عزاست بیا یابن العسکری            ســوزد جـهـان ز داغ امـام جــواد مـا


مسـمـوم شـد عـزیـز دل ثـامن الحجـج            آتــش زده حـدیـث غمـش بـر نـهاد ما
جـان‌ها فـدای آن گـل پــژمـردۀ رضـا            بــاشـد نُـهـم امـام، امـیـد و عِـمــاد مـا
می‌داد جان به حُجره و می‌گفت ای خدا            دانی که اهـل کین ز چه دارد عـناد ما
ما را به جرم عشق تو در خانه می‌کُشند            غـافـل از ایـنـکه دارد ادامـه جهـاد ما
گـر مُـعـتـصم خـلـیـفهٔ عـبـاسـیـان بود            بـر عـالـم است سلـطـنـت عـدل داد ما
من وارث رضا گل موسی بن جعفرم            ذلـت بـری ز سـاحـت قــدس نـژاد مـا
آگـاه از فـضـیـلت مـن امّ‌فـضـل نیست            امـا خـوشـم کـه فـاطمه باشد به یاد ما
جان داد و دفن شد پدرم در دیار طوس            حال از فـلـک گـذشته به بـغداد داد ما
پـرونـدۀ امـامـت مـن بـسـته شـد ولـی            پــایــنــده بــاد دولـت هـــادیّ راد مــا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پرونـدۀ حکـومت مـن بسـته شـد ولـی            پــایــنــده بــاد دولـت هـــادیّ راد مــا

مناجات عید فطری با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اسـیـر درد شـدیـم و دوا نـیـامـد بـاز            گـذشت مـاه خـدا مـاه مـا نیـامـد بـاز
شبیه هر رمضانی که بی تو آمد و رفت            نفس به سیـنۀ ما ماند و جا نیامد باز


چقدر هر سحر از درد دوریش یک ماه            صـدا زدیـم که آقـا بـیـا، نـیـامـد بـاز
دوباره من نشدم آنچه را که او می‌خواست            دوبـاره کـرد بـرایـم دعـا نیـامـد بـاز
اگرچه بد شده بـودم ولی مرا بخـشید            اگرچه شد دلش از من رضا نیامد باز
دوباره روضه بخوان،روضه خوان،که گریه کنیم            که صاحـب هـمۀ روضه‌ها نیامد باز
پس ازگذشتن یک ماه گریه در دستم            مـگـو که تـذکـرهٔ کـربـلا نـیـامد بـاز

: امتیاز

مناجات عید مبعثی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رامین محمد زاده نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مثنوی

مبعـث شده ای نور دو چـشمان پیـمبر            آن چهـرۀ خود را بنـمـایـان گل حـیدر
مبعث به وجـود تو منـور شود ای ماه            بـرگـرد تو ای بـضـعـۀ زهـرا و یدالله


ای یـوسف گـم گـشتـۀ زهـرای مطهر            باز آ که جهان غرق فساد است سراسر

ای آنکه چو حیدر به زمان شمس عیانی            وقـتـش نشده پـرده ز رخـسار کشانی؟
ای تـاج سـر نـوح و سـلیـمان کجایی؟            مبعـث شده ایکـاش در این عـید بیایی
ای نـام تـو سـر زمـزۀ حـضـرت داود            ایکاش که این عید رهی بر فرج ات بود

: امتیاز

مناجات با صاحب الزمان در شهادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

حالا که حرف، حرف بهار است و یار نیست            پس هرچه هست بعد زمستان بهار نیست

نامش هزار و چارصد و چندمین عزاست            عیدی که بی‌تو می‌رسد و شرمسار نیست


خوشبخت آنکه خانهٔ دل را تکانده است            بر فرش خانهٔ دل من جز غـبار نیست

هرچـند بهـتر است نـیـایی به شهـر ما            ایـنجـا دلـی برای شـمـا بی‌قـرار نیست

نـام تـو بر لب من در دل هـوای غـیـر            این راه و رسم عاشقی و انتظار نیست

در کــربـلا نـفـس زده‌ایـم و بــرای مـا            دیگـر هـوای هـیچ کجا سازگـار نیست

انــدازه تـمــام جـهـان گـریـه مـی‌کـنی            روضه به هر بهانه اگر برقرار نیست

زیـنب عـزای پـنـج تـن آل کـبـریـاست            بدبخت آنکه در غم او سـوگوار نیست

آنــقـدر گـریـه کـرد بــرای بـــرادرش            هر کس که دید گفت دگر ماندگار نیست

: امتیاز

مناجات عرفه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نظـر به رویِ تو شد قـبـلـگـاهِ آمـالـم            تَـرَحُـمی بـنـما کـن نـظـر به احـوالـم

نـوشـته رویِ جـبـیـنم فـراق تا به ابد            بــنـالـم از غــمِ دل یـا بـدیِ اقــبــالــم


من آن کـبـوترِ بامـم که هرکجا رفـتم            به سنگِ تهمتِ مردم شکسته شد بالم

فـقـط ضمانت تو گشته مُهـرِ تمـدیدی            به تـوبـه نـامـۀ بی‌اعـتـبـارِ هر سـالَـم

نه پایِ رفتنی هست و نه رویِ آمدنی            بگـو چه چاره کنم من زدستِ اعمالم

گـناهکـارم و تـوبه شکـسـتۀ رمضان            خودت بیا عرفه گریه کن به این حالم

صدایِ پـایِ مُـحـرَم به گـوش مـی‌آید            شـبـانـه روز به یـاد حـسـین می‌نـالـم

قسم به مـویِ پریشان عـمه جانِ شما            به گریه دلـنگـرانِ حـسـین و گـودالم

صدا زد از تَهِ گودال خواهرم برگرد            مگر نـگـفـتـم عـزیـزم نیـا به دنـبـالم

برو به خـیـمه نـبـیـنی بریـدنِ سر را            وگـرنه پـیر شوی پایِ جـسمِ پـامـالـم

: امتیاز

مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه در شهادت امام صادق

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کاش می‌شد به دل غـمزده سامان بدهم            به دو چـشمان کـویـرم نـمِ بـاران بدهـم

پیِ تو روضه به روضه همه جا رفتم من            نگـرانـم که نـدیـده رُخ تـو جـان بـدهـم


گُنهم حال تو را سخت به زحمت انداخت            چـقدر هدیه به درگاه تو عُصیان بدهم؟

خبط من یوسف من باعث این غیبت شد            حقم این ست که من تن سوی زندان بدهم

خـویِ حـیوانی من باز ز تو دورم کرد            حیف باشد به خودم منصب انسان بدهم

بزن امّا تو بـیا چـشم مرا خُـشک نکـن            که فـقـط فخـر به این دیدۀ گـریان بدهم

با همه بی‌سـر و پایی تو رهـایم نکـنی            ولی افسوس که من عشق تو ارزان بدهم

حـال که آمـده‌ام گـر که بـرانی ز درت            چه جـوابی به دل زار و پـریشان بدهم

جان مـادر دل ما را به مـدیـنه برسـان            عوضش هر چه بخواهی بخدا، آن بدهم

با تو خواهم به بقیع و غم آن گریه کنم            تا که شـاید به دلِ سوخـته درمان بدهم

تو بیا روضه بخوان حضرت صادق چه کشید            تا که جـان پـای غـم ناطـق قـرآن بدهم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

خویِ حـیوانی من بُرد ز تو دورم کرد            حیف باشد به خودم منصب انسان بدهم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

جدّ تو روی زمین خورد همه خندیـدند            باید از دیـدۀ خـود اشـکِ فـراوان بدهم

مناجات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه در سالروز تخریب بقیع

شاعر : عطیه سادات حجتی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را            کـی مـی‌کـنـیـم ریـشـهٔ آل سـعــود را؟

یارب! به حق ناقـهٔ صالـح عـذاب کن            نـسـل بـه جـای مـانـدهٔ قــوم ثـمـود را


افـتـاده دسـت ابـرهــه‌هـا خــانـۀ خــدا            سجّیل کو که سر شکـند این جـنود را

چیـزی به غـیر وهـن ندارد نـمازشان            باید شـکـست بر سـر آن‌ها عـمـود را

ای واجب‌الـوجـود ز لـوث وجـودشان            کی پاک می‌کنی همه مُـلک وجـود را

جـده، یـمن، مدیـنه، غـدیر، از قـدیم‌ها            ایـن قـوم مـی‌خـرنـد تـمـام شـهــود را

در آن زمین که نام عـلی گـل نمی‌کند            هـرگـز مـجـوی مـدفـن یـاس کـبود را

کو وارث کسی که در قلعه کنده است            تـا بـشـکـنـد دوبـاره غـرور یـهـود را

اسـفــنـدِ روز آمـدنـش کــور مـی‌کـنـد            یک صبح جمعه چشم بخیل و حسود را

: امتیاز